تقویم ماه ذی‌القعده

 

 اوّل ذی‌القعده: بنا بر نقلی، اوّل ذی‌القعده سال 173 هجری، روز میلاد حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام)است.(1)

یازدهم ذی‌القعده: روز یازدهم ماه (سال 148 هجری قمری) روز میلاد مسعود امام علی بن موسی‌الرضا(علیهما السلام) است.(2)

بیست و سوم ماه ذی‌القعده: (سال 203) طبق برخی از روایات شهادت همان حضرت است و زیارت آن حضرت در چنین روزی مناسب است. (هرچند معروف در شهادت آن حضرت «آخر ماه صفر» است).(3)

بیست و پنجم ماه ذی‌القعده: طبق روایتی از امام رضا(علیه‌السلام) روز دحوالأرض است (روزی است که نخستین خشکی‌ها از زیر آب - که تمام روی زمین را فراگرفته بود - سر برآورد و مطابق بعضی از روایات، نخستین جایی که از زیر آب بیرون آمد و خشک شد و سپس گسترش یافت، سرزمین «مکّه» و به خصوص محلّ «خانه کعبه» بود و لذا مکّه «ام‌القری» ]= مادر همه آبادی‌ها[ نام گرفت).(4)

آخر ماه ذی‌القعده:(سال 220 هجری قمری) روز شهادت امام نهم، امام محمد تقی(علیه‌السلام) است که به زهر «معتصم عبّاسی» در بغداد مسموم و شهید گشت در حالی که بیش از 25 سال از عمر مبارکش نمی‌گذشت; بدن مطهّر آن حضرت را به کاظمین که نزدیک بغداد است آوردند و در کنار جدّ بزرگوارش امام موسی بن جعفر(علیهما السلام) به خاک سپردند و انتخاب نام کاظمین بر آن شهر به همین مناسبت است (قبلاً آن جا را «مقابر قریش» می‌نامیدند).(5)


پی نوشت ها :

1. فروغی از کوثر، (زندگی نامه حضرت فاطمه معصومه) صفحه 32.

2. منتهی الآمال، تاریخ زندگانی امام رضا(علیه‌السلام) و بحارالانوار، جلد 49، صفحه 9، حدیث 16 و صفحه 10، حدیث 17.

3. منتهی الآمال، تاریخ زندگانی امام رضا(علیه‌السلام).

4. بحارالانوار، جلد 11، صفحه 217، حدیث 29.

5. منتهی الآمال، تاریخ زندگانی امام محمّد تقی(علیه‌السلام).

 

منبع

نقاشی نماز

یک ماه پیش به بچه ها گفتم یه نقاشی درباره ی نماز بکشید بیارید. روز بعد یکی از بچه ها برایم یک نقاشی فوق العاده زیبا آورد و من برای اینکه نقاشی را تا نکنم اونو دادم دفتر دبستان 

چندروز بعد وقتی سراغ نقاشی رفتم نقاشی را پیدا نکردند و اون دختر دیگه نماز نیامد و چون فامیلی اونو بلد نبودم بچه های دیگه نتونستند کمکم کنند 

خیلی از گم کردن اون ناراحت بودم. روز 22بهمن قبل از راهپیمایی مشغول کشیدن پرچم روی دست بچه ها بودم که دیدم ازلابلای بچه ها جلو اومد و گفت خانم روی دست منم نقاشی می کشید !باهیجان و خوشحالی بهش گفتم پس کجا بودی تاحالا ، چرا دختر نیومدی بهت جایزه بدم . یلدا با خوشحالی و تعجب نگاهم می کرد و گفت خانم ببینید الان هم نقاشی کشیدم 

 راهپیمایی22بهمن 96 ازنا

یلدا بستاک  22بهمن 96 ازنا

  عکس عاشقانه ی من و یلدا 

دهه کرامت در مسجد امام رضا علیه السلام شهرستان ازنا

 

به مناسبت دهه کرامت و میلاد امام رضا علیه السلام در مسجد امام رضا علیه السلام شهر ازنا مراسمی با حضور حجت السلام بنیادی ، رئیس حوزه ی برادران و هیئت امنای مسجد و امام جماعت مسجد ، حاج آقا محمدی و مردم دوستدار اهل بیت علیهم السلام برگزار شد. در این مراسم قبل از شروع برنامه قرائت قرآن کریم توسط حافظ خردسال حاجیه مهسا ورمزیار تلاوت شد . و سپس توسط آقای جدیدی از حافظ کوچک تقدیر شد.

مسجد امام رضا ازنا

 با تشکر از هیئت امنا و امام جماعت این مسجد که با تقدیر حافظان قرآن در مناسبت های ویژه سعی در تشویق کودکان و نوجوانان دیگر دارد. 

 

 

مسجد امام رضا ازنا

دیگر تقدیر ها

 

اجرکم عندالله

موج جدید شهرزاد

هنوز لطمه هائی را که از سریال های صدقسمتی ماهواره بر پیکر فرهنگ جامعه ی ایران زده شده ، ترمیم نشده که تولید سریال های شبکه های خانگی ضربه ای محکم تر را به پدال تهاجم فرهنگی نواخت. ضربه ای که این بار از خودی خوردیم نه بیگانه ی غربی ! 

بله تاثیری که این سریال های اخیر نظیر شهرزاد و عاشقانه بر ذهن مخاطب و بتبع آن بر سبک زندگی آن ها می گذارد بسی عمیق تر است از سریال های کشور همسایه . چون مخاطب در این سریال ها بیشتر حس هم ذات پنداری اش بدلیل هموطن بودن ،گل می کند. 

دراوایل سریال شهرزاد با اشاره به اوضاع سیاسی نابسمان گذشته و به تصویر کشیدن تاریخ دید مثبتی در منتقدین ایجاد می نماید اما بعد از چند قسمت ذهن مخاطب را درگیر یک مثلث عشقی مهیجی می نماید. طوری که در شبکه های اجتماعی پستی را که پرسشی با مضمون ” دوست دارید در این فصل شهرزاد به کدامیک برسد؟!” بالای هزار لایک و نظر می خورد!

ترغیب مخاطب به خیال پردازی در این مثلث چیزی بدتر از گرفتار شدن در مثلث برمودا نیست. مخاطب سعی می کند برای رها شدن از این برزخ نتیجه گیری ذهن خود را در عالم واقعیتو در زندگی خود پیاده و این گسیختگی را جبران نماید.

  

بهترین شو

بطور اتفاقی امروز برنامه ی بهترین شو را دیدم خب بظاهر برنامه ی خوبی بود. بچه ها درمقابل عمو فیتیله ای ها هرچیزی که بلد بودن و قبلا کار کرده بودند را اجرا می کنند تا استعداد یابی شوند. اما آیا افرادی که گوی سبقت را از دیگران بردند واقعا خودشان استعداد داشتند یا اینکه با اجرای ورزش های به اصطلاح گرون برنده شدند؟! ورزش هایی که فقط قشر مرفه جامعه می توانند آن ها را نه تنها لمس بلکه مشاهده کنند. در این مسابقه دختر نوجوانی که با دهان خود چندین ماشین را حرکت می داد نتوانست رتبه ی زیر 3 را بیاورد اما پسربچه ای که ورزش های متعدد گران قیمت را بازی می کرد توانست !خب اینجا چطور استعداد یابی شده ؟!اصلا تعریف استعداد در ذهن مخاطب این برنامه چگونه بار می گیرد ؟! 

از طرفی حتما باید اون ور آبی های کشورمان در کشور همسایه مسابقه ی رقص برگزار کند و دختر بچه ای 5ساله را تعریف و تمجید کند و به منظور پرورش استعدادش او را به همراه پدر و مادر به غرب انتقال دهند تا ما یادمان بی افتد که درکشور کودکان و نوجوانانی داریم که می توانیم آن ها را کشف کنیم . همیشه باید دیگران انجام دهند تا ما یادمان بیاید.

اما بهتر است که ابتدا برای ورود به برنامه فیلتری را درنظر و طراحی شود تا افرادی با پشتوانه ی ثروت پدری نتوانند وارد پیست مسابقه شوند. 

 

 

صاحبان اثر

صاحبان اثری که از گنجاندن اثر خود در این وبلاگ راضی نیستند. می توانند عدم رضایت خود را با مدیروبلاگ ، درقسمت نظر همان پست درمیان گذاشته تا هرچه زودتر اثر آن ها حذف گردد. 

باتشکر 

تصاویر و کلیپ راهیان نور سال 1396 ازنا

 امسال نیز همانند سال های قبل شهر ازنا در تاریخ 1396/01/08 کاروانی به سمت سرزمین سرخ لاله های ایران داشت. این کاروان که متشکل از خواهران بسیجی بود با همکاری سپاه این شهر راهی کربلای ایران شد.

 بازدید این کاروان از اروند ، هویزه ، شلمچه و معراج شهدا بود.

 

سپاه ازنا

نمازخانه ی سپاه ازنا ، جلسه ی توجیهی این سفر توسط برادران سپاهی برای خواهران کاروان

 

 

سپاه ازنا

ماشین های اعزامی شامل 4 اتوبوس و دو ماشین همراه بود.که هریک از اتوبوس ها با نام یکی از شهدای شهر ازنا در دفاع مقدس مزیّن شده بود.

 

 

سپاه ازنا

بدرقه ی کاروان راهیان نور با اسپند و قرآن توسط سپاه ازنا

 

 

سپاه ازنا

صوت راوی در مورد عملیات والفجر8 را در این قسمت می توانید گوش دهید:

دانلود صوت

با لینک مستقیم 

در این صوت راوی محترم اهداف این عملیات را شرح می دهند.

 

ادامه »

استاد پناهیان

هوای اهواز و تصمیم من

با وجود اینکه برای ثبت نام در اردوی راهیان نور خیلی تلاش کردم ولی بعد از ثبت نام یاد هوای نامناسب اهواز افتادم و من که حال روز چشمهایم زیاد مناسب نیستند از رفتن منصرف شدم وقتی دلیلم را برای مادرم بازگو می کردم پدرم حرفهای منو شنید و تاکید کرد که حتما بروم و گفت که در آن خطه خیلی ها جان دادند حالا چشم من زیاد مهم نیست و حتی خاک اونجا تبرک هست و… وقتی پدرم داشت صحبت می کرد حرفهارا قبول داشتم اما ته دلم واقعا نمی خواستم برم. وقتی ظرف های شام را شستم داشتم وارد اتاقم می شدم که برنامه ای که از شبکه 2 درحال پخش شدن بود توجه منو جلب کرد یه گزارشی بود از راهیان نور …. عینکم را آوردم و نشستم. گزارشگر برنامه آنقدر خوب توانسته بود معنویت آنجا را به مخاطب منتقل کند که من فقط اشک می ریختم و بی تاب شده بودم برای رفتن. 

دست های خشک

پلاسکو

از زمانی که تو سوختی دوست داشتم برایت قلم بزنم اما دست هایم خشک شده بودند و چشم هایم  مبهوت در بزرگیت

ای دستانم یاریم کنید تا در وصف او بنگارم در وصف ایثارش در وصف ازخودگذشتگی اش و بلاخره از توصیف شهادتش

تو رفتی تا به من گوشزد کنی که چه خوب است رفتنی به یاد ماندنی

پس برایم دعا کن من نیز مانند تو خوب بروم

به امید آن روز

بــُـم


دیشب که من و پدر و مادرم نشسته بودیم دور سفره ی شام و طبق معمول پدرم اخبار گوش می کرد صدایی از بیرون شنیده شد؛ بُم ، من بی اعتنا غذایم را می خوردم مادرم نیز آرامش داشت چون ما می دونستیم که تازگی ها وقتی مراسم عروسی هست جوان ها برای ابراز شادی از وسایل آتش زا استفاده می کنند.

ولی پدرم مکث کرد مکثی که همراه با محو شدن بود دوباره صدا آمد بُم ، پدرم صورتش را به سمت صدا برگرداند و سریع سه تا پشت سر هم صدا آمد بُم بـُــُــُم بـُــــُــــُــــُــــُـم پدرم سرش را سریع پایین آورد تا چیزی به سرش برخورد نکند و قاشق در دستش می لرزید.

مادرم سریع گفت صدای شادی عروسی هست اما پدرم نمی شنید و من مبهوت فقط نگاهش می کردم چشم هایم تار می دید خدای من یعنی پدرم هنوز درحال و هوای جبهه ها هستش؟! یعنی اثرات جنگ هنوز در او هست ؟! اشکم لغزید می خواستم حالت های پدرم را ببینم ولی اشک ها مزاحمم بودند  لرزش دست های پدرم به صورت تدریجی کمتر می شد و من درگیر بودم با خودم که ما هنوز داریم خسارت های ناشی از جنگ را تحمل می کنیم با دیدن این صحنه این واقعیت را لمس کردم که؛

ما این انقلاب را راحت بدست نیاوردیم که راحت در 9 دی خاموش بمانیم.


 

از سمت راست اولین نفر ایستاده ؛ پدرم


تجدید میثاق


در 9 دی تجدید میثاق می بندیم با :

 

امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف

 

و نائب او

امام خامنه ای مد ظله العالی

 



خاطره ی زهرا و تردیدش

 

هفته های اول ورودم به حوزه با یکی از طلبه های کلاس که اسمش زهرا بود آشنا شدم دختری از جنس دهه هفتادی که تا خونه باهم می رفتیم یک روز توی راه برایم گفت که مردد هستش بین دانشگاه و حوزه و من که محیط دانشگاه را تجربه کرده بودم و محاسن حوزه را با تمام وجود حس می کردم برایش تفاوت های این دو را شرح دادم او خیلی خوب به حرفام گوش می کرد ولی توی دلم به خودم می گفتم کاش این حرفها را از زبان فردی بشنوه که شخصیت خاصی داشته باشد تا روی زهرا بیشتر اثر بگذارد دائم نگران بودم که نکند دراوایل راه طلبگی از حوزه انصراف دهد تا اینکه ما به دوره ی طلیعه حضور که در قم برگزار شده بود رفتیم در آنجا معاون فرهنگی کل استان لرستان، خانم عزیزی برای ما سخنرانی کردند و لابلای صحبت هایشان گفتند:

” …اگر  ذهنتان بین دانشگاه و حوزه مردد هست تردید را کنار بگذارید و بدانید سربازی امام عصر (عج) بهترین راه می باشد …”

وقتی اینو شنیدم یکدفعه هیجان زده شدم و به سرعت به زهرا نگاه کردم ببینم آیا این صحبت خانم عزیزی را شنید یا نه ، دیدم با تمرکز خاصی داره به خانم عزیزی نگاه می کنه و من خیالم راحت شد.

وقتی داخل محوطه داشتیم باهم قدم می زدیم به زهرا گفتم راستی صحبت های خانم عزیزی روی تصمیمت اثر گذاشت ؟ زهرا یه لبخند ملیحی زد و با آرامش خاصی گفت آره خیلی زیاد .

چند هفته بعد

 دیروز سر کلاس پژوهش که استاد مربوطه ماها را مجبور کرده بودن که دلنوشته بنویسیم وقتی زهرا دلنوشته اش را در کلاس خواند و همگی او را تشویق کردند بی اختیار به یاد خانم عزیزی افتادم.

و اما دلنوشته ی زهرا :

آقای من ،مولای غریب من ،می خواهم به سوی تو برگردم ، یقین دارم بر گذشته های پر از غفلتم کریمانه چشم می پوشی، می دانم توبه ام را قبول و با آغوش باز مرا می پذیری .می دانم در همان لحظه ها ، روزها و سال های غفلتم نیز برایم دعا می کردید .
من از تو گریزان بودم اما تو همچون پدری مهربان دور از دور مرا زیر نظر داشتی ! کاش در کلاس اول دبستان آموزگارم نام زیبای تو را سرمشق دفترچه تکلیفم قرار می داد.
در دوره راهنمایی هیچ کس مرا به خیمه سبز تو راهنمایی نکرد. در سال های دبیرستان کی مرا با شما که مدیر عالم امکان هستی ، پیوند نزد. در کلاس تاریخ کی مرا با تاریخ نجیب غربت و تنهایی شما آشنا نکرد. چرا موضوع انشای ما بجای علم بهتر است یا ثروت از شما و از ظهور و از روش های جلب رضایت شما چیزی نبود؟! مگر نه بی تو نه علم خوب است و نه ثروت ؟ ای کاش وقتی برای آموختن یک زبان خارجی به زحمت می افتادم به من می گفتند او تمام زبان ها و گویش ها و لهجه ها را می داند.با مثبت بی نهایت و منفی بی نهایت در ریاضیات آشنا شدم آن زمان کسی از این مفاهیم برایم مصداق عینی ترسیم نکرد که شما منشأ تمام خوبی های عالم هستید و دشمنان شما منشاء پلیدی دو عالم هستند. در زنگ شیمی وقتی سخن از چرخش الکترونها به دور هسته ی اتم به میان می آمد اشارتی کافی بود تا من بفهمم تمام عالم هستی به گرد وجود شیرین تو می چرخد.
در فیزیک قوانین شکست نور را به من آموختند ولی نفهمیدم نور خدا تویی! از سرعت سرسام آور نور برایم گفتند اما اشاره نکردند شعاع دید امام معصوم علیهم السلام تا کجاست و نگفتند امام در یک لحظه می تواند تمام عوالم و کهکشان ها را از نظر بگراند و از احوال همه ی ساکنان زمین و آسمان باخبر شود. وقتی برای کنکور درس می خواندم کسی مرا برای ثبت نام در دانشگاه معرفت و محبت امام زمان عج تشویق نکرد.
اینک درعمق وجودم تو را یافته ام گویی دوباره متولد شده ام و اگر کسی همچون من از عمری غفلت به تو رسید حق دارد احساس تولدی دوباره کند و از تو نخواهد در فتنه های آخرالزمان دست او را نگیری .حق دارد به شکرانه این نعمت پیشانی ادب بر خاک بساید و بگوید : الحمدالله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا أن هدانا الله